اما از دهه ۹۰ به این سو، جهان شاهد غیرسیاسی و کالایی شدن آنها بوده است. اشاعه این خردهفرهنگها به سایر جوامع بهویژه جوامع اسلامی از جمله جامعه ایرانی دو سؤال مهم را برانگیخته است: اول اینکه آیا خرده فرهنگهای جوانان در ایران نیز از روند یاد شده (حرکت از مقاومت به سمت مصرفگرایی) تبعیت کردهاند و دوم اینکه آیا جهانی شدن خردهفرهنگهای جوانان باعث پیدایش خرده فرهنگهای همگون جوانان در جهان و از جمله جامعه ایرانی نخواهد شد؟
برای پاسخ به این پرسشها، سراغ دکتر محمود شهابی، عضو هیأت علمی و استادیار دانشکده علوم اجتماعی علامه طباطبایی رفتیم. شهابی فارغالتحصیل جامعهشناسی از انگلستان است و یکی از حوزههای تخصصی او گذشته از جامعهشناسی ارتباطات و ورزش، جامعهشناسی جوانان و خردهفرهنگهای مربوط به آنان است.
وی در این رابطه چندین مقاله به زبان انگلیسی و فارسی تألیف کرده است. در این گفتوگو دکتر شهابی ضمن بحث راجع به خردهفرهنگهای جوانی در جهان نگاهی نیز به این خردهفرهنگها در جامعه امروز ایران دارد.
- چرا مفهوم «جوانی»، اینقدر جوان است؟ آیا باید جوانی به معنای امروزیاش را به دهه ۶۰ نسبت دهیم؟
بله،مفهوم جوانی از منظر جامعهشناسی و مطالعات جوانان یک پدیده مدرن و متاخر است. علت این مدرن بودن هم این است که ما دورهای را با عنوان جوانی در گذشته (یعنی همان دوره ماقبل مدرن!) نداشتیم. افراد همین که میخواستند از کودکی وارد دوره بزرگسالی شوند، یک مراسم «دوره گذار»ی شکل میگرفت و از آن لحظه به بعد فرد بزرگسال محسوب میشد.
- اندازه این دورهگذار چقدر بود؟
اصلا وجود نداشت؛ مقولهای با عنوان جوانی اینطور که امروز میشناسیم آن زمان نبود. معنای این حرف این نیست که اقتضائات بیولوژیک دوره جوانی نبوده و امروز دارد شکل میگیرد، بلکه جوانی یک «سازه اجتماعی» است که در هر کشوری با توجه به ویژگیهای فرهنگی آن معنای خاص خودش را پیدا میکند.
پس به لحاظ سنی درست است که یک عنصر یا مولفه بیولوژیک دارد (بین ۱۰ تا ۳۰ سال و در برخی کشورها بین ۱۵ تا ۴۰ سال)، اما به معنای جامعهشناسی و از منظر مطالعات فرهنگی، پدیده جوانی یک دوره مدرن و پدیدهای متاخر است. این امر به تجربه دورهگذار بین کودکی و بزرگسالی برمیگردد.
اگر در گذشته فاصلهای نبودیا اینکه خیلی کم بود، در جامعه مدرنی که فرد تقسیم کار، تخصصی شدن، تفکیک و تمایز ساختاری را تجربه میکند، طبیعی است که ورود به دوره بزرگسالی با تاخیر روبهروست.
افراد برای اینکه بتوانند آن نقشهای بزرگسالانه را ایفا کنند به یکسری مهارتها و زمینهها نیازمند هستند که باید آنها را یاد بگیرند، باید ادامه تحصیل دهند و در این فاصلهای که بین کودکی و ورود به بازار کار یا ازدواج ایجاد میشود، یک دورهای شکل میگیرد بهنام «گذار»؛ یعنی «جوانی کردن» جوانها! ممکن است در هر کشوری طول دورهگذار متفاوت باشد. برای مثال در کشور ما ممکن است برای یک جوان 15 سال طول بکشد که یک جوان بتواند این دورهگذار را طی کند.
- یعنی از ۱۵ تا ۳۰ سالگی؟
اگر ملاک را دبیرستان بگیریم، از ۱۸ سالگی تا زمانی که فرد ازدواج میکند یا وارد بازار کار میشود. گاهی حتی میگویند تا زمانی که تولد اولین فرزند خودش را ببیند. پس معیارها متفاوت است.
- این مفهوم «جوان» که گفتیم سن زیادی هم ندارد، بالطبع با مسائل جهانیشدن گره خورده که رسانهها در این امر نقش مهمی دارند. بهطوریکه به اعتقاد عدهای، مفهوم جوانی امری غربی است که از آن سمت سرچشمه گرفته و به سمت کشورهای پیرامونی حرکت کرده است!
بله، دنیای جوانی و به تعبیری «خردهفرهنگ» (subculture) جوانان از آنجا شروع شده؛ چون آنها این تفکیک ساختاری، یعنی مدرن شدن را زودتر از ما تجربه کردهاند. طبیعی است که در جوامع آمریکایی و اروپایی بهدلیل اینکه زودتر از ما شروع کردهاند، پس چیزی بهنام خردهفرهنگ جوانان آنجا زودتر اتفاق میافتد.
- آیا خرده فرهنگجوانی همراه با خود فرهنگ جوانی متولد میشود؟
در مورد بحث ما که داریم درباره خردهفرهنگ جوانان «جهانوطن» صحبت میکنیم، امری نوپا و جوان است. به اولین مواجههای ما با دنیای مدرن برمیگردد. فرهنگ سابقهای بسیار طولانیتر دارد. این خردهفرهنگ جوانان که مد نظر ماست، آن چیزی است که بیشتر بعد از جنگ جهانی دوم در اروپا و آمریکا شکل گرفته است.
- ریشه و دلایل شکلگیری این خردهفرهنگها چیست؟
هم پیچیدهتر شدن روابط اجتماعی، تخصصیشدن و تقسیم کار که در جریان مدرنیزاسیون جامعه غربی بهوجود میآید و از طرف دیگر، پایان جنگ جهانی شکلگیری یک جامعه مرفه و همراه با وفور اقتصادی، شرایطی را پیش میآورد که در واقع ما شاهد پدیده خردهفرهنگ جوانان هستیم.
البته ابتدا خرده فرهنگ جوانان به مثابه یک مشکل و دردسر تلقی شدند. بهویژه از دیدگاه «مکتب شیکاگو» این جوانان به بزهکار تلقی شدند، اما در بریتانیا نگاه به خردهفرهنگها همدِلانه و همدَردانه بود و از خرده فرهنگ بهعنوان راهی برای ابراز مخالفت یا مقاومت نمادین در برابر نابرابریهای موجود استفاده میشد.
- به همین خاطر «مکتب بیرمنگام» معتقد است که خردهفرهنگها را در طبقات بالا و پایین جامعه میتوان یافت؟ میخواهم بگویم که این تنها رفاه و شکمسیری نیست که خردهفرهنگهای جوانان را شکل میدهد!
در آن جوامع نابرابریهای اجتماعی است که چنین کاری میکند؛ بهعنوان مثال «پانکها» را در نظر بگیرید که خردهفرهنگ جوانان طبقه کارگر سفیدپوست بریتانیایی محسوب میشوند. اینها در روزگاری مطرح میشوند که نابرابریهای طبقاتی همچنان در جامعه انگلستان وجود داشته است.
در مقابل مشکلاتی مثل بیکاری و ناامنیهایی که بهدنبال این بیکاری بهوجود میآید، خردهفرهنگ جوانان طبقه کارگر به نمایندگی از والدین طبقه کارگر خودشان به یکسری فعالیت خردهفرهنگی رو میآورند و از این طریق مقاومت خودشان را در برابر هژمونی نشان میدهند.
در آن جامعهای که همه فکر میکردند اجماع و یکنواختی وجود دارد، خردهفرهنگها نشان دادند که چقدر تفاوت وجود دارد و چقدر طبقه مهم است! برخلاف کسانی که معتقد بودند دیگر نمیشود بحث طبقاتی را در مورد بریتانیا مطرح کرد.
- ولی طبقات بالای جامعه همیشه میخواهند جوری عمل کنند که با بقیه متفاوت باشند. این خودش در شکلگیری خردهفرهنگهای جوانان مؤثر نیست؟
وقتی از خردهفرهنگ جوانی در بریتانیا میگوییم، منظورمان همان خردهفرهنگی است که به اشکال نمادین، بنای اعتراض به نابرابریهای موجود در نظام سرمایهداری را دارد. اما وقتی راجع به خردهفرهنگ جوانی در ایران صحبت میکنیم، اینجا دیگر چنین کارکردی وجود ندارد. در واقع در کشور ما جوانان طبقه متوسط به بالا هستند که خردهفرهنگ جوانی را تشکیل میدهند نه جوانان طبقه کارگر.
- این بهدلیل زندگی در طبقه سنتی و کوتاه بودن دورهگذار جوانی جوانان طبقات پایینتر است؟
نه؛ برمیگردد به اینکه در ایران مواجهه با فرهنگ غربی و از جمله خردهفرهنگهای جوانی آن ابتدا در میان طبقات متوسط به بالا شکل میگیرد.
- همین خردهفرهنگهای جوانی از کی در ایران شکل میگیرند؟
در ایران ما خردهفرهنگ به معنای آنچه در سیاست نامگذاری از آن بحث میکنیم نداشتیم. اما اگر بخواهیم ریشهای نگاه کنیم باید به قبل از انقلاب و پس از اصلاحات ارضی برگردیم. در این زمان ما شاهد مهاجرت روستاییان به شهر هستیم. از طرف دیگر، شروع فرایند مدرنیزاسیون نیز از همین دوره است.
در همان ابتدا تلقیای که از بحث جوانی و مسئله جوانان از جوانان وجود داشت، همانی بود که در مکتب شیکاگو مطرح میشد؛ یعنی توجه به شهرنشینی، مهاجرت، افزایش جمعیت انحرافات و... که برای تئوریزه کردن بحث جوانان در ایران استفاده شد. قبل از انقلاب این افراد باعنوان جوانان «هیپی» مطرح بودند.
- خود این هم از خارج وارد فرهنگ شده، در کل ما چیزی بهنام خردهفرهنگ جوانی آن هم از نوع بومیاش در ایران داریم؟
خردهفرهنگ جوانی انواع مختلفی دارد. یکسری از آنها جهانوطن یا نامتعارف هستند. اما خردهفرهنگ جوانان متعارف هم داریم مثل جوانان بسیجی! این خردهفرهنگ با بقیه متفاوت شده است.
- البته در تحقیقاتی که من دیدهام و متأسفانه بیشتر تحقیق بودهاند تا حرفهای عامیانه، بهجای خردهفرهنگ، کلمه «ضدفرهنگ» را بهکار میبرند.
باید بین ادبیات تخصصی و رویکردهای هنجاری تفاوت قائل شویم. ما وقتی که از مفهوم فرهنگ جوانی صحبت میکنیم، از یک پشتوانه نظری سود میبریم. رویکرد ما هنجاری نیست که بگوییم خوب است یا بد. این واژههایی که در جامعه ما بهکار برده میشود، یک تلقی عامیانه از مفاهیم و اصطلاحات تخصصی است.
وقتی که میگوییم ضدفرهنگ یعنی گروهی که در بسیاری از زمینهها از فرهنگ رسمی و حاکم فاصله گرفتهاند. اما خردهفرهنگها در عین اینکه ویژگیهای خاص خودشان را دارند، اشتراکات فرهنگی هم با فرهنگ کل در آنها دیده میشود.
- برگردیم به همان بحث جهانی شدن که بیتردید در شکلگیری الگوهای جوانیکردن نقش مؤثری دارد. شما در مقالهای با عنوان «جوانان و جهانی شدن» چند قرائت برای تبیین پدیده جوانی و جهانی شدن مطرح کردید؛ یکی قرائت مخالف که تاریخ جهانی شدن را همزمان با تاریخ آمریکا و اروپا میداند؛ یعنی جهانی شدن را معادل گسترش سرمایهداری. دیگری قرائت موافق است که بهگونهای تفکر جهانی شدن را تطهیر میکند و آن را موجب تنوع فرهنگی تلقی میکند و قرائت مظنونانه که به دو جریان مدرن شدن و بنیادگرایی توجه دارد که در عین تضاد در کنار هم دارند فرهنگ جهانی امروز را میسازند. حال برای پدیده جوانی و جهانی شدن آن در ایران از کدام قرائت میشود استفاده کرد؟
در آن مقاله من اشاره کردهام که بهنحوی هر کدام از این دیدگاهها شواهد و قراینی برای پیشبرد بحثشان دارند. برای مثال آنجایی که بحث از جهانی شدن و یکسانسازی فرهنگی میشود، شما عناصری از واقعیت در آن میبینید.
مثل قرائت دیگری که میگوید قرار نیست هیچ اتفاقی بیفتد و جهانیسازی در حال ناهمگونسازی است، آنها هم شواهدی از واقعیت در خود دارند که صحت ادعایشان را اثبات میکند. از طرف دیگر عدهای معتقدند که جهانی شدن به تشدید وضعیت «آنومیک» در یک جامعه دامن میزند! که اینجور هم میتواند باشد.
اما در نهایت من معتقدم آنچه در حال اتفاق افتادن است این است که ما شاهد نوعی «دورگهسازی» فرهنگی یا «چهلتکهسازی» (bricolage) فرهنگی هستیم. پس این امکان که ما شاهد همگونسازی فرهنگی هستیم که طی آن ذهنیت جوانان ایرانی با غربی در حال یکی شدن باشد، خیلی به واقعیت نزدیک نیست. باید توجه کنیم که خردهفرهنگهای جوانان در ایران آزمایشگاه دورگهسازیهای فرهنگی است.
آنها پیشقراولان تجددطلبی هستند. بخشهایی از خردهفرهنگ جوانی را ممکن است فرهنگ رسمی در یک دیالوگ به رسمیت بشناسد، اما بسیاری از عناصر این خردهفرهنگ جوانی که پیوندهای بینالمللی نیز با هم دارند با هنجارهای متعارف در کشور ما سازگار نیستند و طبیعی است که فرهنگ مسلط آنها را به رسمیت نمیشناسد. بنابراین ما در ایران مثل خیلی از کشورهای درحال توسعه در حال تجربه دورگهسازیهای فرهنگی هستیم که در آن خلاقیتهای گروههای خردهفرهنگ حرف اول را میزند.
- این نظر شما یک رویکرد مدرن است؟ چون نظریهپردازی چون «هبدایج» در عین اینکه ابتدا به آگاهانه بودن کنشهای جوانان در اینگونه خردهفرهنگها اشاره میکند ولی بعدها از حرف خودش بهنوعی برمیگردد و رفتارهای آنان را لزوما از روی آگاهی نمیبیند. حال به سراغ ایران بیاییم آیا کنشهای خردهفرهنگهای ایرانی از روی آگاهی است؟ یا اینکه از قول رویکرد فرامدرن میتوان گفت که الزاما از روی آگاهی نیست.
اعضای خردهفرهنگ میتوانند سیگنالهایی را با خودشان حمل کنند در حالی که هیچ آگاهیای نسبت به آن نشانهها نداشته باشند. این یکی از گزارههایی است که در مکتب مطالعات فرهنگی بیرمنگام مطرح شد. معنایش این است که برانداز بودن مصرف فرهنگی موقوف به شعور کنشگر نیست. کنشگر میتواند نسبت به معنای کنش خودش ناآگاه باشد.
به همین دلیل ما بهجای کنش از «کردار» (practice) استفاده میکنیم. کردار لزوما هدفمند نیست. پس اثربخشی فعالیت خردهفرهنگی به مفهوم چهلتکهسازی است.
به معنای هبدایجی، یعنی تبدیل یک امر عادی به یک امر سیاسی از طریق انتقال عناصری از یک زمینه به زمینه دیگر و دادن معنای جدید به آن عنصر. این بریکولاژ در کتاب هبدایج با نامِ «خردهفرهنگ؛ معنای سبک» (۱۹۷۹) رویکردی مدرن و سیاسی است. اما چهلتکهسازیای که امروز در کشوری چون ایران و دیگر کشورهای جهان سوم در حال اتفاق افتادن است، با این دیدگاه هبدایجی قابل توضیح نیست.
این چهلتکهسازی ممکن است که گاهی مدرن باشد، ولی در بیشتر اوقات یک بریکولاژ فرامدرن است؛ یعنی لزوما با انگیزههای سیاسی انجام نمیشود، بلکه با اهداف فایدهگرایانه (utilitarian) صورت میگیرد؛ به عبارت دیگر افراد برای تثبیت هویت در زندگی خودشان یا جذب توجه دیگران و... سراغ فعالیتهای خردهفرهنگی میروند. در ایران رفتارهای خردهفرهنگی، محلی برای چانهزنی بر سر هویت شخصی و اجتماعی است.
- چرا اوایل دهه ۹۰ نیشِ خردهفرهنگهای جوانان کشیده میشود؟ صنعت سرگرمیسازی و رسانهها در این امر چهقدر مؤثر بودند؟
در جامعه غربی فرایند ادغام (incorporation) توسط نظام سرمایهداری در حال اجراست و در سیاست ادغام، خلع سلاح ایدئولوژیک و غیرسیاسی کردن خردهفرهنگهای جوانان هدف است. در واقع شما به لحاظ نمادین رقیب خودتان را خلع سلاح میکنید؛ یعنی نافرمانی نمادین بهتدریج از بین میرود. عنصری که تا دیروز سیاسی تلقی میشد، ماهیت سیاسی خودش را از دست میدهد.
بنابراین در جامعه غربی همراه با پذیرش تکثرگرایی فرهنگی، شاهد به رسمیت شناخته شدن خردهفرهنگهایی هستیم که زمانی ممنوع محسوب میشدند. اما در شرایط جدید به همه آنها این امکان داده میشود که بتوانند در جامعه حضور داشته باشند و حتی برای خودشان رسانه اختیار کنند و بتوانند از آن طریق صدای خود را به گوش بقیه برسانند.
- دوباره به ایران برگردیم. آیا در ایران نهاد قدرت سنتی باید از خردهفرهنگهای شکلگرفته در جامعه بترسد یا اینکه به یک زندگی مسالمتآمیز و همراه با فهم متقابل در کنار آنها ادامه دهد؟
این پرسش مهمی است و پاسخ آن برمیگردد به تلقی ما از این خردهفرهنگها و اینکه چه تصوری از ادامه حضور آنها در جامعه داریم. گفتمانها دراینجا متفاوتند. برخی دینیاند و به این دلیل که برخی از رفتارهای خردهفرهنگی با فرهنگ و تعلیمات دینی ما مغایرت دارد، بالطبع به رسمیت شناخته نمیشوند.
ممکن است گفتمان ما «ضدامپریالیستی» باشد که میگوید اینها نمایندگان نظام سرمایهداری هستند که بهدلایل اقتصادی و ترس از الگوی مصرف غربی سعی میکنیم با آنها مبارزه کنیم. گاهی ممکن است نگرانیها اخلاقی باشد. برای از بین نرفتن هنجارهای اخلاقی در جامعه ممکن است با این خردهفرهنگها مبارزه شود، اما ما بخشهایی از این خردهفرهنگ جوانی را داریم در حوزه عمومی میبینیم.
- ممکن است با مثال توضیح دهید؟
مثل نوع خاصی از پوشش و مصرف فرهنگی زیرزمینی که شامل خیلی چیزها میشود؛ حتی برخی از رفتارها که در حوزه خصوصی اتفاق میافتد. آنجا اعضای خردهفرهنگ میتوانند آنجوری که دلشان میخواهد هویت خود را شکل دهند. به همیندلیل ما شاهد نوعی دوگانگی فرهنگی هستیم.
از یک طرف در خلوت و از طرف دیگر در جلو سبکهای زندگی در جامعه ما وجود دارد. بهدلیل آفتابی نشدن این سبکهای زندگی در حوزه عمومی بسیاری از این سبکها زیرزمینی میشوند که پیامدهای خاص خودش را از نظر اخلاقی دارد.
از طرف دیگر ما هم حد و حدود امکانات نظری آشتی فرهنگ رسمی و خردهفرهنگها را میدانیم و میدانیم که از یک حدی فراتر نمیرود. ممکن است این آشتی را در خلق محصولات بینابینی ببینیم.
برای نمونه نگرش جامعه نسبت به موسیقی عوض شده و انواع موسیقیهای پاپ داخلی امروز بهوجود آمده که شاید ناشی از مواجهه فرهنگ محلی و جهانی بوده است. بنابراین در برخی از زمینهها اعضای خردهفرهنگ جوانان و نظام دارند یک جاهایی با هم تعامل برقرار میکنند و نوعی چانهزنی در حال شکلگیری است.
- بنابراین یکجوری سعی میکند راه خودش را باز کند.
بله، وقتی صحبت از دورگهسازی فرهنگی میکنیم، منظورمان مرزشکنی است و در میانه دو یا چند دنیا بودن و زندگی کردن است. از منابع دیروز و امروز و فردا استفاده کردن و هویتها را شکل دادن.
ذهنیت جوانان ایرانی از طریق ترکیب گفتمانهای متفاوت در حال شکلگیری است. وقتی از بیرون نگاه میکنید ممکن است همنشینی اضداد بهنظر برسد اما از نگاه درون نسلی وقتی نگاه میکنید میبینید کردارهای آنان بههیچوجه همنشینی ضدها نیست.